بانویی در دور دست

ساخت وبلاگ
دیشب یه پیتزا درست کردم که خیلی خوب بود یعنی یه چیزی تو آردش اضافه میکنم که خیلی طعم خوبی بهش میده یه پیتزای خیلی خیلی بزرگ شبیه پیتزاهای سر آشپز های ایتالیایی یعنی میشه یه روز برم ونیز ؟ سر شب خوابیدم ۴ صبح بیدار شدم کمی پیاده روی کردم واونوقتا خیال میکردم عشق همه چیزه اما دل راه درست و انتخاب میکنه غلط غلوط نمیره زیر آبی نمیره محاله اشتباه کنهبرنامه ریزی های دل به نظرم خیلی خوبه چند وقته بهش اعتماد میکنم و دارم خونه هایی میچینه رو بازی میکنم طبق برنامه ی دل صبح و شب میکنم میگه رو عشق و شعر پرده بکش میگم چشم میگه این و بخون میگم چشم میگه از مردم دوری کن میگم چشم میگه برگرد اون راه نصفه رفته تو دوباره برو میگم چشم خلاصه اینکه میگه این کتابا رو بخون میگم چشم مطیع دل شدم و عقلگرا خیلی هم بد نیست دل خیلی رفیقه با ادم روراست و اصیل و این اصالت قشنگه اصیل و با اصالت و همیشه رفیق مطیع دل شدم حرف نداره کارش رفیق بی کلک یار همیشگی مرید و مراد درست همونوقت که متوقف شده بودم و داشتم دور خودم میجرخیدم تو پوچی و یکم اگزیستانسیالیسم و فلسفه میخواستم بخونم پیداش شد. بانویی در دور دست ...ادامه مطلب
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 13:44

مهر ۱۴۰۲خیلی چیزا عوض شده و فکر میکردم الان همه اونایی اینجا میومدن و نیستن اوضاع برای همه عوض شده از اونروزا خیلی گذشته خیلی چیزا برای خیلی ها پیش اومده حتما عشق ها کدورت ها دلتنگی ها بیماری ها و زندگی خیلی برای همه چرخیده پیچیده خندیده گریه کرده بعضی ها شاید اوضاع شون شاید مثل همون وقتاس بعضی هام نه خیلی فرق کرده یادم میاد اولین روزایی وبلاگ نوشتم دخترم دو سالش بود الان ۱۴ ساله هست خیلی چیزا فرق کرده عوض شده ۱۲ سال از اونوقتا گذشته بانویی در دور دست ...ادامه مطلب
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 35 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 15:06

مرداد مرداد و فکر میکردم مرداد منو یاد چی میندازه؟مردادسالهای ابری علی اشرف درویشیان و دارم زورکی میخونم چون ..تازه از تبریز برگشتیم و بعد رفتیم گرمسار خلاصه اینکه گاهی وسط اش شعر میخونم در کل به مدت مشغول کارای دیگه بودم و کتاب کم میخوندم و تازه باز شروع کردم از بهمن پارسال که تهران رفتم دکتر تهران نرفتم باید برم قرص هامو شاید کم کنه شاید همین هفته احتمالا هفته ی بعد باید زنگ بزنم ببینم دکتر چه روزایی هست دو روز درهفتهگاهی میره آمریکا پیش بچه هاش شاید یکی از دارو هامو خودم کم کنم سطح دارو بدم و بعد برم تهران سمت تهران پارس فلکه سوماونجا از اون سمت میری به طرف مترو یه جایی هست تو بلوار یکی واسه کبوترا دونه میریزهشمعدونی ها رو باز چیدم پشت پنجره شمعدونی به پنجره خیلی میاد یا پنجره به شمعدونی امروز آفتاب پنجره رو پر کرده این خونه آفتاب کمی داره و دلم میخواست یه خونه بود پر از پنجره یا شبیه اقامتگاه های بومگردی با دیوارهای کاهگلی دور تا دور پر از شمعدونی یا اطلسی های قرمز دو تا اطلسی کاشتم رو پشت بوم یه سفید یه قرمز خرداد بود یا آخرای اردیبهشت با یه سبد بنفشه بنفشه ها هوا گرم شد از حال رفتن اطلسی قرمز جون نگرفت بعدم خشکید اطلسی سفید حسابی خوب بود پنجاه تا گل هم داشت گل ها رو میشمردم تبریز که رفتیم برگشتیم گل ها ریز شدن نمیدونم چرا یکی میومد ما نبودیم هرروز آب شون میدادقبل از گردنه ی حیران موقع برگشت یه جای قشنگی بود عسل میفروختن خیلی خوب بود فیلم گرفتم ازشگفتم: شما چه باسلیقه این همین جور داشتم از دور فیلم میگرفتم یه خانم سفید پوش میان سال یا مسن و خوشتیپ تو فیلم پیداش شد شروع کرد به دست تکان دادن فیلمم و قشنگ کرد بانویی در دور دست ...ادامه مطلب
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 46 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 19:48

امروز روز آخر آبانه بعد از اینکه چند تا موسیقی از آقای ایرج گوش دادم توی تلگرام و به آدمها نگاه کردم خب اینکارو دوست دارم یعنی از اینکار خوشم میاد مثل وقتایی میرم بیرون و تنها قدم میزنم اما صحبت کردن باهاشون رو نه زیاد دوست ندارم برای همین همیشه دورم از ادمها از این حرفها که بگذریم کله صبحی حقیقتش نمیدونم خوبم بدم چمه شاید خوب شاید غمگین شاید دلتنگ شاید توی پتوی قهوی گلبافت نمیدونم چی چهار زانو نشستم و با موبایل مینویسم گمونم بهتره یکم بخوابم _میتونی بجمبی بانویی در دور دست ...
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 2:25

بانویی در دوردست | دل -PostContent-> ادامه نوشته + نوشته شده در -PostDate-> ساعت -PostTime-> توسط -PostAuthor->  |  نوشته‌های پیشین آرشیو موضوعی پیوندها بانویی در دور دست ...ادامه مطلب
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 22 آذر 1401 ساعت: 15:56

کاش میخواندی (بخوانی ام ) بوی( دهان)تن _ تو را گرفته ام امروز .. -PostContent-> ادامه نوشته + نوشته شده در -PostDate-> ساعت -PostTime-> توسط -PostAuthor->  |  نوشته‌های پیشین آرشیو موضوعی پیوندها بانویی در دور دست ...ادامه مطلب
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 60 تاريخ : شنبه 31 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:18

کاش میخواندی (بخوانی ام ) بوی( دهان)تن _ تو را گرفته ام امروز .. -PostContent-> ادامه نوشته + نوشته شده در -PostDate-> ساعت -PostTime-> توسط -PostAuthor->  |  نوشته‌های پیشین آرشیو موضوعی پیوندها بانویی در دور دست ...ادامه مطلب
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:39

پ مثل پلک ، پا ،پاریس -PostContent-> ادامه نوشته + نوشته شده در -PostDate-> ساعت -PostTime-> توسط -PostAuthor->  |  نوشته‌های پیشین آرشیو موضوعی پیوندها بانویی در دور دست ...ادامه مطلب
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:39

به قول اقای نامجو چه خبر ؟(این البته مال دیشب نصفه شبی  بود با یه چیزای دیگه که صبح پاشدم پاکش کردم )

 

دلم تنگ شده خب واسه نوشتن واسه اینجا 

 

بانویی در دور دست ...
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 3:28

من فقط میخواستم مثل یک حیوان چند سالی قرنی عمری سرم روی زانوی تو باشد که لذت ببرم که سرم روی زانوی توست من فقط میخواستم سرم روی زانوی تو باشد کیف کنم که سرم به زانوی توست که زانویت زیر سر من است /باشد بانویی در دور دست ...ادامه مطلب
ما را در سایت بانویی در دور دست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzanitanhawadora بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 3:28